
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۹۰
۱
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
۲
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
۳
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
آه از آن ساعت که او از چشم مجنون میرود
۴
جان نکو بیرون کن از تن تا درآیم در دلت
چون تویی ای جان من از خویش بیرون میرود
۵
خون من دامان گردون چون شفق خواهد گرفت
بس که خون دل ز چشم از جور گردون میرود
۶
چرخ اگر بدمهر شد کس را نکرد از مهر منع
بر من از جور فلک ظلم تو افزون میرود
۷
گر به افسون چارهٔ بیچارگان سازد حکیم
کور مادرزاد اهلی کی به افسون میرود
تصاویر و صوت

نظرات