
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۹۵
۱
هرکه چون صورت چین دیده بروی تو گشاد
چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد
۲
مگر آن لحظه رقیب تو زمن پوشد چشم
که رود خاک وجود من دلخسته بباد
۳
آنچنان شادم از آنشب که بخوابت دیدم
که نمیآیدم از شادی آن خواب بیاد
۴
یارب آن آهوی مشکین بیابان امید
کس چو مجنون تو گمگشته ببوی تو مباد
۵
گر حریفان تو ساقی، بمی از دست شدند
اهلی دلشده ناخورده می از پای افتاد
نظرات