
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۹۸
۱
گرفتم آنکه بشکل تو دیگری باشد
کجا بشیوه ناز تو دلبری باشد
۲
تو گر کنی ز شهیدان خویش روزی یاد
قیامتی شود و روز محشری باشد
۳
بدور سرو صنوبر خرامت ای دلبر
دلی کجاست مگر در صنوبری باشد
۴
اگر تو در خم چوگان سرآوری چون گوی
چرا دریغ کند هر کرا سری باشد
۵
تو جمله جوهر جانی و در خزاین روح
گمان مبر که دگر چون تو جوهری باشد
۶
نظر بکعبه و مسجد دل از در تو نکرد
که هرزه گرد بود گر بهر دری باشد
۷
کنون که اهلی ما راست بیوفایی کار
نه کار او بود این کار دیگری باشد
نظرات