اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۵

۱

گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما

یک ذره خاکیم از زمین آخر همان خاکیم ما

۲

با آن گل گلزار جان کس نام خود گل چون نهد

حاشا که گوییم این سخن یک مشت خاشاکیم ما

۳

از پرتو شمع ازل گر زنده شد جان چون شرر

میرد چو گردد دور از و زین غصه غما کیم ما

۴

جایی که سیمرغ خرد در قاف قدرت کم پرد

در جلوه ما همچو مگس یا رب چه بی باکیم ما

۵

در گلشن الطاف او خاری نیازارد دلی

از خار خار طبع خود چون غنچه دل چاکیم ما

۶

نیکان سر افراز عمل شیباز دست شه شدند

سر گشته از بخت نگون چون صید فتراکیم ما

۷

زهر گنه در جان ما کردست کار خویشتن

اما هنوز از لطف او دربند تریاکیم ما

۸

هر چند ابر رحمتش شوید ز ما گرد گنه

مغرور هم نتوان شدن کز هر گنه پاکیم ما

۹

اهلی بکنه ذات او کز فهم ما بالاتر است

نتوان رسید از درک خود گر جمله ادراکیم ما

تصاویر و صوت

نظرات