
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۳
۱
ای خضر که همدم شدهای آب بقا را
زنهار به یاد آر لبِ تشنهٔ ما را
۲
زهر است غمت گر نَبُوَد وعدهٔ بوسی
بیچاشنیِ خون خورم این زهر بلا را
۳
گل از تو چنان شد که به صد دیده چو شبنم
بر خواریِ گل گریه بُوَد مرغِ هوا را
۴
تا کس نبرد بو ز کباب دل مستان
در صحبتِ ما ره نَبُوَد باد صبا را
۵
آن کعبه که از چار طرف سجده کنندش
خشتی بُوَد از خاک درت اهل صفا را
۶
از وادیِ مجنونصفتان بوی وفا جوی
کآنجا که تویی نام ندانند وفا را
۷
پیش تو شهان خاکنشینند چو اهلی
در عشق تفاوت نَبُوَد شاه و گدا را
تصاویر و صوت

نظرات