
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۳۱
۱
صیدِ آن شوخم که هرگه بزم عشرت مینهد
زلف بر رخ میگشاید دام صحبت مینهد
۲
آفتاب من که میل کس ندارد ذرهای
گرم مهری گر نماید داغ حسرت مینهد
۳
بر خسان گل میفشاند از گلستانش صبا
دره اهل محبت خار محنت مینهد
۴
پا به چشمم کی نهد با این همه خار مژه
او که بر برگ گل تر پا به زحمت مینهد
۵
بار عشق او که کس را برگ کاهی تاب نیست
مینهد بر جان من صد کوه و منت مینهد
۶
گر چو شمع آن ماهرویم داغِ پیشانی کشد
داغ جورش بر سر من تاج عزت مینهد
۷
هرکجا اهلی نشان پای او بر خاک یافت
سر به جای پایش از روی محبت مینهد
تصاویر و صوت

نظرات