اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۵۳۴

۱

بعد مرگم زاغ چون هر پاره جایی افکند

دیده ام باشد بکوی دلربایی افکند

۲

چشم آن دارد که لافد با دو چشم آن غزال

لیک می ترسم که خود را در بلایی افکند

۳

کی گذارد کبر نیکویی که آن سلطان حسن

گوشه چشمی بحال بینوایی افکند

۴

استخوانم عاقبت شاهی شود در عرصه یی

سایه گر بر خاک من زینسان همایی افکند

۵

اهلی از بخت بد است اینهم که دایم روزگار

رشته مهرت بدست بیوفایی افکند

تصاویر و صوت

نظرات