اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۵۴۰

۱

چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل می‌کند

از جمال گل قیاس حال بلبل می‌کند

۲

هر کرا چون کوهکن بار غم از شیرین‌لبی است

لاجرم گر کوه غم باشد تحمل می‌کند

۳

پاکبازان از صفا آیینه‌اند و مدعی

صورت آلودهٔ خود را تخیل می‌کند

۴

عاشقی کز زُهره‌رویان دل به وصل آلوده کرد

گر ملک باشد که عشق او تنزل می‌کند

۵

از فریب آهوی چشمش مشو غافل که او

حال ما می‌داند و عمدا تغافل می‌کند

۶

جز به خاک کوی او اهلی نیارد سر فرو

آسمان بیهوده این عرض تجمل می‌کند

تصاویر و صوت

نظرات