
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۴۷
۱
گویند شب جمعه مخور می که غم آرد
این هیچ تعلق بشب جمعه ندارد
۲
آبی اگر از می برخ کار نیارم
از خاک تنم لشکر غم گرد برآرد
۳
کار دل ماراست شد از زلف کج دوست
آن کار مبادا که خدا راست نیارد
۴
بحر اینهمه طوفان نکند همچو تو ای چشم
ابر اینهمه مانند تو سیلاب ندارد
۵
کار همه اهلی چو زر از دولت او شد
من آن مس قلبم که به هیچم نشمارد
نظرات