اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۵۴۸

۱

ز آشنایی من کاخرش جدایی بود

جدا ز جان شده ام این چه آشنایی بود

۲

بصبح وصل ندادم فلک امان ور نه

شب سیاه مرا وقت روشنایی بود

۳

زمانه بامن بد روز بیوفایی کرد

مگو که یار مرا میل بیوفایی بود

۴

مرا ز صومعه زد راه و در کنشت آورد

خوشم که ره ز دلش عین رهنمایی بود

۵

بسوخت اهلی بیدل جدا ز وصل بتی

که ظل مرحمتش سایه خدایی بود

تصاویر و صوت

نظرات