
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۵
۱
به خلوت بهل شیخ دل مرده را
که دوزخ بهشت است افسرده را
۲
دل زاهد از می کجا بشکفد
شکفتن محال است پژمرده را
۳
اگر درد جامی دهد لعل تو
زتریاک به زهر غم خورده را
۴
ز خاکم چو بر داشتی مفکنم
میفکن نهال بر آورده را
۵
مکن وعده از انتظارم مکش
میازار دیگر دل آزرده را
۶
از آن لاله در خون خود غرقه است
که بر داغ دل می درد پرده را
۷
دل اهلی از توبه بی چاره شد
بلی چاره یی نیست خود کرده را
نظرات