
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۵۴
۱
گر نه چاه دقنت عقل زره می فکند
جان من یوسف دل را که به چه می فکند؟
۲
در دلم جذبه مهری عجب از خال تو بود
که به هر ره که رود سوی تو ره می فکند
۳
بر گرفتاری پروانه دلش می سوزد
هرکه بر شمع جمال تو نگه می فکند
۴
تن بیمار من از ضعف چنان گشت که مور
میکشد گاه بخاک ره و گه می فکند
۵
بر در صومعه اهلی چه شود اشک فشان
تخم امید چه در خاک سیه می فکند
نظرات