اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۵۶۱

۱

آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند

خونم ز شوق تیغ دگر جوش میزند

۲

چون شمع هرکه سوخته شد دل نهد به نیش

خام است عاشقی که دم از نوش میزند

۳

هم خود مگر ز لطف بفریاد من رسد

زین زخمها که بر من خاموش میزند

۴

گفتی مرو ز هوش بوصلش، چنان کنم

کاول بیک کرشمه ره هوش میزند

۵

دام ره است خرقه صد پاره هوش دار

کان خرقه پوش راه قبا پوش میزند

۶

اهلی مگو که که کشت مرا در گوش او

کاین نکته پهلویی به بنا گوش میزند

تصاویر و صوت

نظرات