
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۶۸
۱
مایه خوبی غم بیچارگان خوردن بود
خوبی خورشید هم از ذره پروردن بود
۲
ایکه عاشق میشوی از خون دل خوردن منال
عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود
۳
عاشقی هرچند افروزد چراغ دل چو شمع
اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود
۴
ای خوش آن جنگی که افتد در میان دوستان
آخر از صلح و صفاشان دست در گردن بود
۵
نیستش پروای کس آنشوخ و کس را دل نماند
وای اگر آن بیوفا در قصد دل بردن بود
۶
یار اگر افزون ز خورشیدست ما از ذره کم
با ضعیفان خشم و بدمهری ستم کردن بود
۷
گر چو شمعت عشق سوزد اهلی از مردن به است
سوختن دلگرمی و مردن دل افسردن بود
نظرات