
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۷۴
۱
در عشق اگر از کشته شدن مرد بماند
تا روز قیامت رخ او زرد بماند
۲
دوزخ به از افسردگی صحبت خامان
ای عشق مهل کاتش ما سرد بماند
۳
گردی است تر ابر دل از این سوخته خرمن
ترسم که نمانم من و این گرد بماند
۴
در سینه ام از عشق تو دردی است مگو چیست
بگذار که تا در دلم این درد بماند
۵
گر در همه عالم زند آتش رخ ساقی
افسرده دل صومعه پرورد بماند
۶
تا کی دلم از طلمت بخت سیه خود
در حسرت خورشید جهانگرد بماند
۷
در وادی وصل تو رسد اهلی محزون
آن روز که از خلق جهان فرد بماند
نظرات