
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۷۶
۱
زلف قلابش ز کف دلها چو ماهی میبرد
قلاب در دل میزند خواهی نخواهی میبرد
۲
ای کاش بازآید که شد چشمم سفید اندر رهش
آب حیاتی کز نظر نقش سیاهی میبرد
۳
گر نقد دولت بایدت رو سوی عشق آورد که عشق
دست گدایان میکشد در گنج شاهی میبرد
۴
اشکم که دعوی میکند در شرح عشق از خون دل
پرگالههای خون ز دل بهر گواهی میبرد
۵
هرگز نخواهد باغبان این خسته را در گلسِتان
کآب رخ گلهای او این رنگ کاهی میبرد
۶
اهلی حریم وصل او معراج اهل دل بود
ما را به معراجی چنین لطف الهی میبرد
تصاویر و صوت

نظرات