
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۷۹
۱
روی نیاز ما همه دم بر زمین بود
هر کو نیازمند بتان شد چنین بود
۲
در خاک کشتگان غم از داغ حسرتت
صد دوزخ نهفته بزیر زمین بود
۳
ای بحر نسبت تو کجا اشک ما کجا
مارا هزار همچو تو در آستین بود
۴
دل خوشه چین خرمن حسنت چو شد مرنج
در خرمنی چنین چه غم از خوشه چین بود
۵
آن مدعی بود که ز شمشیر دم زند
شمشیر اهل دل نفس آتشین بود
۶
کشتی بصد هزار غمم وین هم اندک است
ما را نوقع از کرمت بیش ازین بود
۷
اهلی کمال اوست که در مهر دوست سوخت
آری کمال مهر و محبت همین بود
تصاویر و صوت

نظرات