
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۸۴
۱
از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود
در دل چنان نشسته که بیرون نمیرود
۲
پندم مده که گر همه عالم کنند سعی
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
۳
از آتش فراق دل عالمی بسوخت
دود دلی عجب که به گردون نمیرود
۴
از آب دیده مدعی ام منع میکند
من عیب خود کنم که چرا خون نمیرود
۵
اهلی، خموش باش که از عشق آن پری
کار تو از فسانه و افسون نمیرود
تصاویر و صوت

نظرات