
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۸۶
۱
عمرم بآه و ناله و فریاد می رود
عمر عزیز من همه بر باد میرود
۲
شیرین نماند و شوری خسرو که ظلم کرد
روز قیامت از دل فرهاد میرود
۳
در هر قدم هزار گرفتار در رهند
وان سرو ناز از همه آزاد میرود
۴
غم نیست گر به بستر مرگم ز هجر او
در این غمم که مدعی ام شاد میرود
۵
یادم کجا کند که اسیران درد او
چندان بود که درد من از یاد میرود
۶
با سیل گریه خانه در آن کوی چون کنم؟
کانجا هزار خانه ز بنیاد میرود
۷
اهلی که شد بآتش آه از جهان برون
از جور دوست باعلم داد میرود
نظرات