
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۵۹۷
۱
شانه میخواهم که دم زان کاکل پُرخم زند
پر زبان تیزست ترسم عالمی بر هم زند
۲
چیست دانی نسبت آب خضر با لعل تو
مردهای کز روحبخشی با مسیحا دم زند
۳
هرکه چون پروانه پیش شمع رویش جان نباخت
بهتر آن باشد که لاف عشقبازی کم زند
۴
آتش عشقت نگیرد در رقیب سگصفت
زان که این برق بلا در خرمن آدم زند
۵
من به غم شادم چو اهلی گو دلم خرم مباش
نیست عاشق هرکه او لاف از دل خرم زند
نظرات