اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۵۹۹

۱

عاشق چو مرغ بسمل پروای سر ندارد

در خون خویش رقصد وز سر خبر ندارد

۲

بنگر بدان غزالی کز ما رمد بشوخی

نبود کسی که از وی خون در جگر ندارد

۳

ناصح مرا بکشتی از دردسر چه حاصل

خوشوقت مرده باری کاین دردسر ندارد

۴

مجنون چو سک مجاور بر آستان لیلی است

گر میزند به سنگش جای دگر ندارد

۵

اهلی ز شور بختی دورست از آن شکر لب

باور مکن که طوطی میل شکر ندارد

تصاویر و صوت

نظرات