
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۰۳
۱
خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک زد
تا چند توان بر جگر ریش نمک زد
۲
چند از دل آلوده صفا خرج توان کرد
آخر مس قلبم همه عالم به محک زد
۳
دود دل من دامنت ای ماه بگیراد
هر چند که از جور تو آتش بفلک زد
۴
در عشق مجو وصل که از هجر بسوزی
هر کس که دوشش خواست درین نرد دو یک زد
۵
اهلی سفر از خانقهت هست مبارک
چون پیر مغان نعره الله معک زد
نظرات