
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۱۳
۱
دل ز جور فلک بجان آمد
بفلک بر نمی توان آمد
۲
تا حدیثت شنید عیسی دل
بزمین باز از آسمان آمد
۳
هر کجا جرعه تو ریخت بخاک
مرده را آب در دهان آمد
۴
زان دهان میرسم بکام آخر
اینم از غیب بر زبان آمد
۵
قصه از حد گذشت و کار از صبر
اهلی القصه در فغان آمد
نظرات