
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۲۲
۱
گر صد هزار رنج و تعب باغبان برد
گل چون شکفت باد صبا از میان برد
۲
آب بقا مجوی که ظلمات روزگار
مشکل که خضر هم بگذارد که جان برد
۳
بر سنگ اگر کنیم نشان نام خود چه سود
ما را که سیل حادثه نام و نشان برد
۴
عمری بخون دیده چه پروردم آن غزال؟
کز چمگ من زمانه چنان رایگان برد
۵
اهلی تو را که قبله دو باشد نماز تو
شرمنده آن فرشته که بر آسمان برد
نظرات