اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۶۲۴

۱

جام وصلت بکف کج نظران نتوان دید

چشم خود در کف دست دگران نتوان دید

۲

کامم این بس که نگاهی کنمت در گذری

بیش ازین کام ز عمر گذران نتوان دید

۳

از رقیبان مشنو لاف خریداری خود

کاین بصارت ز چنین بی بصران نتوان دید

۴

گنج مهری که بر او لاله صفت مهر وفاست

جز بویرانه خونین جگران نتوان دید

۵

خبر از سوز محبت دل پروانه دهد

جز دل افسردگی از بی خبران نتوان دید

۶

سر این نکته که شد آب حیات آن لب لعل

تا نکردند گل کوزه گران نتوان دید

۷

عیب یعقوب مکن کانچه ز یوسف او یافت

بخدا کز رخ دیگر پسران نتوان دید

۸

خضر اگر ز آب بقا سیر شود نیست عجب

سیری اما ز لب سیمبران نتوان دید

۹

اهلی آن شیوه که دل می برد از اهل نظر

جز بچشم دل صاحب نظران نتوان دید

تصاویر و صوت

نظرات