
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۳۴
۱
مرا دردی است کز درمان کس تسکین نخواهد شد
طبیبم تا نخواهد کشتن از بالین نخواهد شد
۲
مرا بی باده چون ساغر کسی در خنده چون آرد
شراب تلخ اگر نبود لبم شیرین نخواهد شد
۳
اگر بخت اینچنین یاری دهد یار آنچنان باشد
کسی غیر از اجل یار من مسکین نخواهد شد
۴
چنین بدخو که من دیدم که گردد شاد از او روزی
که روز دیگر از خوی بدش غمگین نخواهد شد
۵
ز اشک و آه خود اهلی گرفتم ره کنی در سنگ
به اینها رخنهای در آن دل سنگین نخواهد شد
نظرات