اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۶۴۲

۱

در کوی بتان جز بفقیری نتوان بود

با نوش لبان از سر سیری نتوان بود

۲

در بحر بلا غرقه توان بود به امید

لیکن تو اگر دست نگیری نتوان بود

۳

خورشید وشم دره خود خوان که ازین بیش

در چشم حریفان بحقیری نتوان بود

۴

گیرم به عزیزی رسم از وصل چو یوسف

در هجر تو عمری به اسیری نتوان بود

۵

اهلی سر خدمت مکش از بندگی عشق

در روز جوانی که به پیری نتوان بود

تصاویر و صوت

نظرات