اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۶۴۶

۱

سایه کی بر خاک من آن سر و چالاک افکند

شمع از آن نبود که هرگز سایه بر خاک افکند

۲

من در عمری ز دلتنگی ندارم خنده یی

عاقبت چون پسته این غم بر دل چاک افکند

۳

تا بکی گرد رهت باد از جبین من برد

کی بود کاین طوطیا در چشم نمناک افکند

۴

دوزخی گردد هر آن منزل که من منزل کنم

بس که آهم آتشی در خاک و خاشاک افکند

۵

با چنین آه جر سوزی که اهلی می‌کشد

گر نیابد کام خود آتش با افلاک افکند

تصاویر و صوت

نظرات