اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۶۶۰

۱

اگر از غم تو صد جان به یکی نفس برآید

نفسی نه از دهانت بمراد کس برآید

۲

توبکاکل پریشان نرسی ز هیچ راهی

که هزار دود آهت نه پیش و پس برآید

۳

بتو حال من که گوید؟ که بحضرت سلیمان

که دهد مجال کانجا سخن مگس برآید

۴

قفس تن من از بس که بمرغ جان بود تنگ

بپرد هزار فرسخ گر ازین قفس برآید

۵

هوس وصال دارم اگرم کشی چه باک است

چه غم از هلاک باشد اگر این هوس برآید

۶

تو گرم نه دل خراشی نکنم فغان و ناله

به خراش زخمی افغان زدل جرس برآید

۷

ببلند همتی جو بر شاخ وصل اهلی

که مراد از آن سهی قد نه بدسترس برآید

تصاویر و صوت

نظرات