
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۷۱
۱
از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد
که عشق آموختن پیرانهسر کوری به یار آرد
۲
مکش ای مست ناز امروز مارا فکر فردا کن
که درد سر نیرزد مستی کاخر خمار آرد
۳
تو خود بگشادی دری ای گل و گرنه باغبان هرگز
نمیخواهد که بویی سوی ما باد بهار آرد
۴
بتلخی کوهکن در بیستون گر جان دهد آخر
بیابد جان شیرین باز اگر شیرین گذار آرد
۵
تو خورشیدی و ما ذره حساب از ما چه بر گیری
که در جمع هواداران که ما را در شمار آرد
۶
ز عشقت من وفا جستم نه خار از مدعی خوردن
چه دانستم که تخم مهر کشتن خار بار آرد
۷
چو اهلی بلبل باغ توام خوارم مکن ای گل
که نادر این چمن مرغی چو من گر صدهزار آرد
تصاویر و صوت

نظرات