
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۷۹
۱
چو آتشپاره ام ، از در درآمد خانه گلشن شد
چه آتشپاره کز رویش چراغ دیده روشن شد
۲
خیال دانه خالش من از دل چون کنم بیرون
که آن تخم بلایکدانه بود امروز خرمن شد
۳
ملامت تا به کِی ، زاهد قیامت سر نخواهد زد
که از بهر بتان ، چون من مسلمانی برهمن شد
۴
به کنج غم نماند از من بغیر از ذره خاکی
که آنهم باغبار آه من بیرون ز روزن شد
۵
دل گمگشته ام پیدا نشد جز در خیال آخر
تن چون رشته هم ظاهر مگر در چشم سوزن شد
۶
نماند آن یاری از بختم که بودش دوستی اهلی
جفای بخت من بنگر که با من درست دشمن شد
تصاویر و صوت

نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی