
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۶۸
۱
پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما
با رخ خوبت نظر میباخت چشم پاک ما
۲
دیگران از داغت ای گل همچو سرو آزادهاند
برق رخسارت نسوزد جز خس و خاشاک ما
۳
آتش سوزندهای ای شمع و ما پروانهایم
گرد آتش کس نگردد جز دل بیباک ما
۴
غیر شمع از اهل مجلس کس دلش بر ما نسوخت
در دل خوبان نگیرد آه آتشناک ما
۵
جان بیماران دل را جز اجل چاره نبود
گر اجل بر دیگران زهرست شد تریاک ما
۶
در گلستان جهان زان روی خاک ره شدیم
تا به یاد لالهرویان گل دمد از خاک ما
۷
غم مخور اهلی ز چاک سینه کز اقبال عشق
یوسف جان سر زند آخر ز جیب چاک ما
نظرات