اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۷۱۸

۱

مرا تصور وصلت خیال باطل بود

بجز تصور باطل دگر چه حاصل بود

۲

غم تو در دل من صد هزار عقده فکند

اجل گشود گره ورنه کار مشکل بود

۳

نسیم عشق اگر پرده در شد ای غنچه

چو گل بجلوه گری هم دل تو مایل بود

۴

بیک نظر ز رخت شد خراب ناصح من

طبیب درد من از حال خویش غافل بود

۵

نگار قبله جان بود و مدعی نشناخت

سجود قبله جان کرد هرکه مقبل بود

۶

بسوخت روز سیاهم کجا شد آن شبها

که شمع روی تو ما را چراغ محفل بود

۷

رسید درد تو اهلی ز عشق او جایی

که با وجود تو مجنون حریف عاقل بود

تصاویر و صوت

نظرات