اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۷۳۵

۱

مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود

طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود

۲

با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو

صاحب نظر ز سایه خود بر حذر بود

۳

گر سیل خون ز دیده فشانیم دور نیست

ماراکه از تو آنهمه خون در جگر بود

۴

ذوقی است کشته کشتن عاشق ز بهر تو

ور جان دهد بپای تو ذوقی دگر بود

۵

از نخل آرزو رطبی گر نمیدهی

سنگی بزن که از تو مرا این ثمر بود

۶

هرچند عاشقان گله از دلبران کنند

مارا شکایت از دل خود بیشتر بود

۷

گر شمع راه مرغ سحر شد چراغ گل

ما را چراغ راه زآه سحر بود

۸

اهلی چو بنده نگهی شد بیک نظر

او را بخر که قیمت او یک نظر بود

تصاویر و صوت

نظرات