
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۴۵
۱
گرچه بر فرهاد شیرین جور بی اندازه کرد
یک سخن گفت از لب شیرین که جانش تازه کرد
۲
عقل اگرچه بر رخت دروازه چشمم ببست
فتنه در ملک دل آخر رخنه زین دروازه کرد
۳
تا تو پیدا گشتی ایمه نام شیرین گشت گم
گرچه حسن روی او عالم پر از آوازه کرد
۴
بسته خط تو دل زان شد که استاد ازل
رشته جان نسخه حسن ترا شیرازه کرد
۵
کار عشقت ای پری اندازه اهلی نبود
لاجرم دیوانه شد چون کار بی اندازه کرد
نظرات