اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۷۶

۱

چون به زنجیر محبت بسته یی پای مرا

عفو باید کردنت دیوانگی های مرا

۲

من بسر گر میروم جرمی ندارم زانکه تو

هر دم آتش می فروزی دیگ سودای مرا

۳

از من دیوانه گر نیک و بدی دیدی مرنج

رو مده در خاطر خود زشت و زیبای مرا

۴

این قدر بینایی من بس که جز خاک درت

در نظر چیزی نیاید چشم بینای مرا

۵

ظاهر و پنهان چه پوشم چون تو می بینی عیان

داغ پنهان درون و اشک پیدای مرا

۶

بر من مجنون چه حاجت زخم تیرت ای پری

بهر من تیرست و نشتر خار صحرای مرا

۷

ز آستانت همچو اهلی کی کنم پهلو تهی

هم مگر روزی اجل خالی کند جای مرا

تصاویر و صوت

نظرات