
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۶۱
۱
رخ تو داغ کهن تازه از ملاحت کرد
ملاحت تو مرا تازه صد جراحت کرد
۲
طریق زنده دلان در غم تو بیداری است
کسیکه مرد درین راه خواب راحت کرد
۳
اگرچه چون گل نو آفتاب صبح دمید
رخ تواش خجل از غایت صباحت کرد
۴
ز حیرت رخ خوب تو لال شد بلبل
اگرچه پیش گل اظهار صد فصاحت کرد
۵
ندید به زه دهان تو چشمه نوشی
خضر که روی زمین سر بسر سیاحت کرد
۶
حدیث اهلی از آن نیست خالی از نمکی
که از لبان تو دریوزه ملاحت کرد
تصاویر و صوت

نظرات