اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۷۶۹

۱

یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد

مرده صد ساله را گفتار او جان تازه کرد

۲

نرگسش از غمزه خون صد چو من بیچاره ریخت

نامسلمان بین که خون صد مسلمان تازه کرد

۳

آتشی پنهان که در خاکستر من مانده بود

کاوکاو غمزه آن چشم فتان تازه کرد

۴

نرگس چشم از نسیم جیب یوسف گر شکفت

بوی او داغ کهن بر پیر کنعان تازه کرد

۵

آن تبسم کردن پنهان و آن کان نمک

مرهم دل شد ولی صد زخم پنهان تازه کرد

۶

یک نظر در چشم اهلی جلوه کرد آن مشگموی

صد پریشانی بر این پیر پریشان تازه کرد

تصاویر و صوت

نظرات