اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۷۷۰

۱

دی نظر دیده بر آن نعل سم توسن کرد

صیقلی دید که آیینه جان روشن کرد

۲

دوست شد یارم و یاران بمن اغیار شدند

دوست بنگر که همه خلق جهان دشمن کرد

۳

این نه آن بود که شد همسخنم وقت وداع

جان من بود که میرفت و سخن با من کرد

۴

خار در دیده من باد بجای مژه ام

گر دلم بی رخ او چشم سوی گلشن کرد

۵

عاشق غمزده بی او چو بگلشن بگذشت

گلشن او دو دل سوخته چون گلخن کرد

۶

دل تاریک مرا خانه خود کرد و خوش است

که به تیر مژه آن خانه پر از روزن کرد

۷

سایه بر عرش برین کی برسد چون خورشید

هرکه چون اهلی مسکین نه در او مسکین کرد

تصاویر و صوت

نظرات