
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۷۷
۱
ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود
ناز پنهان تو با من خیر پنهانی بود
۲
دل از آن سیب ذقن پر قطره خون چون انار
به که درج لعل پر یاقوت رمانی بود
۳
من که روی از هر دو عالم در تو بت آورده ام
گر تو روی از من بتابی نامسلمانی بود
۴
مردم چشمم بخون غرقند از موج سرشک
وای بر مردم چو موج بحر طوفانی بود
۵
پاکدامانی چو شمع و نور بارد از رخت
پاکدامانی دلیلش روی نورانی بود
۶
بلبل این باغم و یک نکته گویم از هزار
کز هزاران در یکی فهم سخندانی بود
۷
تا غزلگو شد چو مجنون اهلی از آن نوغزال
هر کجا بینی غزالی در غزلخوانی بود
تصاویر و صوت

نظرات