
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۹۳
۱
شب همچو شمع آتش آهم زبانه زد
تیر مراد در دل شب بر نشانه زد
۲
با آفتاب خویش شود همنفس چو صبح
در عشق هرکه یکنفس عاشقانه زد
۳
شکر لبان نهند بر این آستانه روی
خوش وقت آنکه بوسه برین آستانه زد
۴
جان در بهای صول چه باشد بهانه ایست
عاشق در وصال ترا زین بهانه زد
۵
خواهد دمید صبح وصال از شب فراق
ساقی بیا که زهره سحر این ترانه زد
۶
از بسکه سوختی دل اهلی ز داغ هجر
آتش چو لاله از دل چاکش زبانه زد
نظرات