
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۷۹۴
۱
تو یار اگر نشوی بخت یار چون گردد
بسعی خویش کسی بختیار چون گردد
۲
خطت بنقطه دل راه بسته چون پرگار
ازین میانه کسی برکنار چون گردد؟
۳
تو گر بمهر نگردی قرار بخش دلم
فلک بکام دل بیقرار چون گردد؟
۴
بپایبوس سگت گرنه رخ بخون شویم
ز گرد رخ غم ما بی غبار چون گردد؟
۵
سگ توایم و ز مجنون وشی نمیدانیم
که آهویی چو تو ما را شکار چون گردد؟
۶
بباد تا نشود استخوان و چهره زرد
خزان محنت ما نوبهار چون گردد؟
۷
ز هجر و وصل چه اندیشه میکنی اهلی
که واقفست که انجام کار چون گردد
نظرات