اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۸۰۳

۱

تا کام ماه یکشب از دیدنش برآمد

بسیار شب چو دزدان از روزنش برآمد

۲

در دشت از آن غزالان گردند گرد مجنون

کز خون دل ریاحین پیرامنش برآمد

۳

من مست پیر دیرم کان گلبن سعادت

نخل گلی چو ساقی از دامنش برآمد

۴

خورشید خود چو دیدم افزود اشک حسرت

باور مکن که کامی از دیدنش برآمد

۵

آن خرمن گل از خط ننشاند فتنه چندان

تا از بنفشه دودی در خرمنش برآمد

۶

از بسکه ریخت عاشق از دیده خون بدامن

سیلی ز خون دیده تا گردنش برآمد

۷

آن باغبان که دایم با سرو ناز نازد

کی سرو خوشخرامی از گلشنش برآمد

۸

از داغ سینه اهلی چون لاله جامه بر کند

با پینه های خونین پیراهنش برآمد

تصاویر و صوت

نظرات