اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۸۱

۱

پای‌بوس آن بت سنگین‌دل یاقوت‌لب

آرزو دارم شبی تا روز و روزی تا به شب

۲

مردم از شوق لبش تا کی ادب دارم نگاه

می‌روم گستاخ پیش و می‌کنم ترک ادب

۳

کس مهل پیش من بیمار ای همدم مباد

نام او ناگه برم بی‌اختیار از تاب تب

۴

من که عمرم رفت بر باد و به جانان زنده‌ام

مانده‌ام در روی او بی‌خود همی‌مانم عجب

۵

روزی هرکس به قدر بخت باشد لاجرم

سنگ بیدادم زند نخلی کزو جویم رطب

۶

خلق گویند آب حیوان عمر جاویدان دهد

باری ای آب بقا کشتی تو ما را در طلب

۷

گرچه می‌گویند خلقی نام این مجنون به یار

خوش بود اهلی شنیدن تازی از لفظ عرب

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا اهلی شیرازی به اهتمام و تصحیح حامد ربانی ۱۳۴۴ - تصویر ۱۱۱

نظرات