
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۱۴
۱
سرشک شادی وصل از چه جانگداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی بازآمد
۲
چو شمع باتو بدعوی زبان کشد ترسم
که سر بباد دهد چون زبان دراز آمد
۳
اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد
حقیقت همه عالم درین مجاز آمد
۴
سر نیاز بپایت چو سایه سرو نهاد
چو ناز باتو نگنجید در نیاز آمد
۵
بباغ خوبی اگر صد هزار شاخ گل است
قد چو سرو تو بر جمله سرفراز آمد
۶
اگر رقیب بگرید زآه من چه عجب
که سنگ خاره ازین شعله در گداز آمد
۷
بسوخت اهلی و یار از درش برون نامد
کنونکه نیز در آمد بخشم و ناز آمد
تصاویر و صوت

نظرات