
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۲۳
۱
سوز دلم باتو گفت حرف نهانی دگر
بلبل و گل را بود گوش و زبانی دگر
۲
زنده چو گردم به حشر گر بکشی دیگرم
سهل بود گر شود صرف تو جانی دگر
۳
زندگی جاودان نیست یقین ور بود
جز بدهان توام نیست گمانی دگر
۴
گرچه خدنگ بتان سینه نشان میکند
ناوک آن غمزه راهست نشانی دگر
۵
بار گرانان کشد یار سبکروح چند
بهر خدا ساقیا رطل گرانی دگر
۶
همت اهلی گذشت از دو جهان بهر دوست
تن بجهان در گرو او بجهانی دگر
نظرات