
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۲۴
۱
سنبل بگشا بر گل و سروت به خرام آر
مرغ دل ما را ز عدم باز بدام آر
۲
تا کی بمراد دل خود صبح کنی شام
صبحی بمراد دل ما نیز بشام آر
۳
لب بر لب جامی و مرا جان بلب از غم
جانم بلب خویش بجای لب جام آر
۴
یکبار لب آور که ببوسم بهمه عمر
این باده جانبخش نگویم که مدام آر
۵
با یار جفا پیشه ز فریاد چه حاصل
گو آتش دل هم علم داد ببام آر
۶
ای جان، که بود غیر تو محرم بر جانان؟
برخیز و پیامی ببر و هم تو پیام آر
۷
گو یاد کن از کشته هجران بسلامی
در کلبدش بار دگر جان بسلام آر
۸
اهلی است غلام تو چو شد پیر مرانش
ای تازه جوان رحم بر این پیر غلام آر
نظرات