
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۲۸
۱
از بهر قتل عاشق دلخسته چشم یار
تیغی کشیده از مژه همچون زبان مار
۲
پاس دل است مایه هر دولتی که هست
هان ای پسر گر اهل دلی دل نگاهدار
۳
ساقی بجرعه یی بنشان گرد هستی ام
تا از میان ما و تو برخیزد این غبار
۴
دست بتی بگیر و بگو عالم آب بر
جامی شراب درکش و گو سیل غم ببار
۵
اهلی چه گوشه گیر شوی هیچکاره یی
با مردم زمانه بسر بردن است کار
تصاویر و صوت

نظرات