اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۸۳۴

۱

فصل گل نوروز شد دارد جهان حالی دگر

می خور وفاداری مجو از عمر تا سالی دگر

۲

ای مست ناز از کف منه جام شراب لاله گون

کاین عارض گلرنگ تو دارد ز می حالی دگر

۳

گر حرف نومیدی رسد فال مرا صدره زنو

چشم امیدم همچنان بازست بر فالی دگر

۴

غم نیست گر مرغ دلم شوق تو او را پر بسوخت

میروید از تیر تواش هردم پر و بالی دگر

۵

با آنکه از پامال غم اهلی چو موری کشته شد

بیند هنوز از جور تو هر لحظه پامالی دگر

تصاویر و صوت

نظرات