
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۸۴۰
۱
در دل آمد یار و گشت از دیده غمدیده دور
بیش از آن نزدیک شد در دل که گشت از دیده دور
۲
من به بویی زنده ام جانی ندارم دور ازو
مدتی دیرست کز من جان من گردیده دور
۳
گر کشد آن مه مرا دستش مگیر ای همنفس
مردنم بهتر که یار از من شود رنجیده دور
۴
مستم و شوریده و سرگرم آغوش توام
ای پری گر عاقلی باش از من شوریده دور
۵
ای نصیحتگو میا نزدیک کز سودای عشق
اهلی شوریده خود را از دو عالم دیده دور
تصاویر و صوت

نظرات